پدرهای نامتعادل ؛ نسخه مدیران فرهنگی برای پاسخ دادن به برادران لیلا/ سرکنگبینی که صفرا فزوده…
- شناسه خبر: 4941
- تاریخ و زمان ارسال: 17 بهمن 1403 ساعت 10:06
- بازدید : 11 بازدید
- نویسنده: مدیر سایت

در فیلم «چشم بادومی» با پدری مواجه هستیم که در ابتدا تمایلات فرزند را نادیده می گیرد و بعد علاقه اش را به فرزند در اندازه فروش یک ماشین می بیند، بعد پدربزرگ وارد ماجرا می شود که خود او در این سن، نیازها و مطالبات فانتزی ای دارد، او که در دنیای واقعی احتمالا همانند اکثریت همسالانش باید دغدغه همسان سازی حقوق بازنشستگان را داشته باشد اما در این جا می خواهد «جیمز دین» زمانه اش باشد! تیپ او را می زند و ناگهان از ماشین فانتزی اش رونمایی می کند!
در فیلم «زیبا صدایم کن» هم با پدری مواجه هستیم که به دلیل اختلالات روانی درآسایشگاه بیماران روانی بستری است و بعد از سالها فرار می کند و می خواهد در روز تولد با دخترش باشد، در ادامه او برای بازپس گیری پول دخترش وارد دعوا می شود و اذعان می کند که یک بیمار روانی است و می تواند برای مرد صاحب کار دردسر باشد، این صحبت های او باعث می شود تا در اولین گام دیوانگی اش برای دختر مزیت محسوب شود، علاقه دخترش را برای موتور سواری با دزدی از یک پیک موتوری غذا به سرانجام می رساند، در یک اقدام فرصت طلبانه ماشین گشت ارشاد را به سرقت می برد تا بازداشتی های آن را آزاد کند و بعد آزادانه تر پیش می رود!
رفتارهای شاذ و نادر پدرانه در دو فیلم اشاره شده از پدر و جد پدری ها ی نامتعارف که نمونه و ما به ازایی در جامعه ندارند، هرگز از یک پدر واقعی که بتواند با گفتگو و تعامل در جهت نیازهای فرزندش عمل کند، بر نمی آید! یک پدر خوب و سالم از نظر روانی و جسمی برای فرزندش تحلیل می کند و او را با مخاطرات پیش روی جهان در زمانه امروز روشن می کند اما فیلمسازان و مدیران فرهنگی ما نسخه ای که می پیچیند، متفاوت و از یک نگاه عقب مانده بیرون می آید.گویی اگر پدران در سلامت باشند، نمی توانند به فرزندانشان کمک کنند و پدر خوبی نخواهند بود، چه خوب که مدیران فرهنگی همین حرف را که با تخصیص بودجه از بیت المال از طریق فیلم ها بیان می دارند ، شجاعانه در مصاحبه هایشان هم بگویند اگر دغدغه ی از دست دادن میز ندارند.